گمان نمي کنم اين دست ها به هم برسند

دو دل شکسته ي در انزوا به هم برسند

ضريح و نذر رها کن ،بعيد مي دانم

دو دست دور به زور دعا به هم برسند

کدام دست رسيده به دست دلخواهش

که دست هاي پراز زخم ما به هم برسند

شکوه عشق به زير سؤال خواهد رفت

وگرنه مي شود آسان دوتا به هم برسند

فلک نجيب نشسته است وموذيانه به فکر

که پيش چشم من آن دو چرا به هم برسند

نشاني ده بالا به يادمان باشد

مگر دو دور در آن دورها به هم برسند