از تمام چيزهايي كه خوانده ام و خوانده ايد، از تمام آن ها كه تحليل و تجزيه شده اند اين برمي آيد كه شعر يك حضور است و داراي ذات، شعر موجوديت دارد و هر وجودي داراي يك عده خصوصيات انحصاري. و از خصوصيات شعر از هر كدامشان بگذريم، البته كه نمي توان از فرم form))شعر گذشت. چرا كه فرم شعر دقيقا" همان چيزي است كه شعر را در مقابل ديدگان مخاطب نگاه مي دارد و آن حالت گريز از محتوا را از شعر مي زدايد. فرم شعر دقيقا" نماساز يك شعر است. براهني  مي گويد شعري كه فرم دارد يعني اينكه كلمات اين شعر آن حالت افقي را از دست داده و جلوة عمودي پيدا مي كنند. يعني كلمه دچار حجم مي شود. اما واقعا" اين اتفاق مي افتد يا نه ؟!

وقتی مي گوئيم كلمه داراي حجم مي شود يعني يك فضا را اشغال مي كند و اين فضا  همان فضاي شعر است اما خود كلمه هم يك فضا دارد كه اين فضا بايد پر شود و اما با چه چيزهايي؟ كلمه اي كه حجم دارد داخلش چه وجود دارد كه باعث حجيم شدن آن مي شود. همين كلمه اي كه در نثر داراي حجم نيست؟!

فضاي يك كلمه با يكسري چيزها پر مي شود و اشغال مي گردد. اين فضا و حجم توسط معنا و مفهوم ساخته مي شود. و توسط وزن سنجيده مي شود مثلا" دو هجاي  «قا» هيچ مفهومي و معنايي ندارند اما همينكه دو هجای ديگر به آنها اضافه مي شود ( صِد ) يك كلمه ساخته مي شود و توسط ركن عروضي فاعل سنجيده مي شود. در واقع كلمه قا + صد كه همان قاصد است يك فضا دارد. قاصد همان كسي است كه خبري را منتقل مي سازد. يعني كلمه قاصد داراي مفهوم و معناي ويژه است. اما اين كلمه قاصد 3 نوع بار بردوش دارد :

 

الف ) بار معنوي

ب) بار مفهومي

ج) بار صوري

 

الف ) بارمعنوي: در بالا هم به اين نكته اشاره شد كه قاصد يعني كسي كه خبري را منتقل مي سازد. اما از يك طرف قاصد بمعناي كسي كه قصد كاري را دارد نیز هست. اين بار معنوي  است كه معني هاي مختلفي را دربرمي گيرد. در كلمه اي مثل قاصد شما بيشتر هنگام شنيدن آنرا در ذهن معني مي كنيد و براي پذيرش اين كلمه توسط خودتان به معني آن پناه مي بريد. يعني براي اينگونه كلمات معني قائل هستيد.

2) بارمفهومي : اما گاهي مواقع پيش مي آيد كه شما يك كلمه را مي شنويد. و از معني كردن آن عاجز مي شويد مثلا" كلمات سياه. هر معنايي كه بياوريد باز هم قانع كننده نيست. سياه يعني مشكي  . مشكي يعني تيره، تيره يعني چي؟! براي اين نوع كلمات مفهوم قائل مي شويد. يعني آن را مي فهميد بدون شرح و توضيح يعني شما هيچ موقع با ديدن رنگ سياه نمي گوئيد اين رنگ سفيد است چون از زماني كه قدرت فهميدن داشته ايد گفته اند كه اين رنگ سياه است و اين بر کرسی ذهنتان نشسته است.

مي خواهم اين را بگويم كه اگر از همان اول به رنگ سياه مي گفتيد سفيد شما هر رنگ تيره را مي گفتيد سفيد. يعني مي گفتيد آسمان شب سفيد است. چون براي تاريكي مفهوم آن  رنگ سفيد را بر مي گزیديد.

3) بار صوري : بار توضيحي بار صوري كه دامنه  بسيار گسترده اي هم دارد. بهتر است يك مثال بياوريم : شما چهار آدم انتخاب مي كنيد. 1- لوله كش 2- دامپرور يا لبينيات فروش 3- آدم جنگلي يا جنگلبان  4- آدمی كه تحت هيچ شرايطي هيچ چيز نديده است و نمي فهمد.

اين چهار نفر را كنار هم مي نشانيد و يك كلمه مي گوئيد. و ازایشان مي خواهيد اولين چيزي كه به ذهنشان مي آيد را بگويند. آن كلمه اين است : «شير»

بالطبع با توجه به رابطه شان با اين كلمه نفر اول شيرآبخوري نفر دوم شيرنوشيدني، نفرسوم حيوان شير و نفر چهارم با يك علامت سؤال روبروست ؟!

اين همان بار صوري كلمه است. يك كلمه مي تواند تصويرهاي مختلفي داشته باشد. مانند كلمه شير و یا مي تواند يك تصوير داشته باشد. و يا اصلا" نداشته باشد. همين كلمه « با » که داراي تصوير قابل دركي نيست.

مثلا" مي توان گفت :

شير داشت بچه اش را شير مي داد كه من شير را باز كردم و هر دو خيس شدند!

    در اینجا 3 كلمه يكسان آورده مي شوند و در نهايت تمايز دهنده بين اين سه همين بار تصويري آنهاست. شير اول حيوان شير، شير دوم شير خوراكي، شير سوم شير آبخوري است.

اما اگه بگوئيم :

رنگ شير سفيد است.

بالطبع باز هم در ذهن افراد مذكور شيرهاي مخصوص به رابطه اشان در ذهنشان رنگ سفيد مي گيرند.

اما در اين بین نفر چهارمي هم بود اين فرد به مثابة همان كسي است كه در كودكي قرار است با 3 نوع شير اشنا شود. و بالطبع اين سوال برايش پيش مي آيد كه اگر آن شير است چرا آن ديگري هم شير است و آن ديگري هم شير؟! و بارها از اين بعنوان سوژة خنده هم استفاده مي شود.

ولي در آخر هر 3 تصوير را قبول مي كند و در موقع مقتضي يكي از تصاوير از ناخودآگاهش برايش فرستاده مي شود. يعني هنگامي كه همين فرد دارد داستان مي خاند « در باغ وحش بوديم و شيري را ديديم» ديگر نه شير آبخوري و نه شير خوراكي بلكه تصویر حیوان شیر برايش فعال مي شود. و آن دوي ديگر هم به همين ترتيب.

اما يك مسئله جالب ديگر هم هست و آن اين است كه تصاوير از ناخودآگاه آنقدر دقيق فرستاده مي شوند كه مثلا" اگر بگويند شيرنر،  آنوقت شيري در ذهن مجسم مي شود كه داراي يال است . و اگر بگويند شير حمام بيشتر يك شير مخلوط در ذهن مجسم مي گردد. چرا كه از همان اول اين تصاوير اينگونه در ذهن ما جا گرفته اند و ملكه ذهن شده اند و ما بين شير ماده و نر تمايز شكلي قائل شده ايم بخاطر وجود يال شير.

و اين 3 شكل هستند كه فضاي يك كلمه را اشغال مي كنند. و خود كلمه هم فضاي يك شعر را اشغال مي كند و حجم ها(كلمه) كه در يك حجم بزرگتر(شعر) قرار مي گيرند توسط يك ريتم خاص چيده مي شوند كه اين همان هارموني نام مي گيرد. براي فهم بيشتر اين مطلب يك مثال مي دهم { مثال براي حجم درون حجم است } يك كارتون سيگار را درنظر بگيريد اين كارتون كه خود مي تواند فضايی از يك انبار را اشغال كند خود داراي فضا است و فضاي آن توسط جعبه ها و boxهاي سيگار پر شده است و خود اين boxها داراي فضايي هستند كه توسط بستة سيگار پر شده اند و بسته ها كه داراي فضايند و با دانه هاي سيگار پر شده اند و فضاي استوانه اي دانة سيگار هم توسط توتون آن پر شده است، يك همچنين حالتي در شعر وجود دارد كه من از آن بعنوان { حجم درون حجم } ياد كرده ام.

يعني يك كلمه داراي يك فضا است كه توسط مفهوم و تصوير پر مي شود. و كلمات يك شعر را پر مي كنند و تعداد شعرها يك كتاب شعر را.

موقعي من مي گويم مرگ، از لحاظ معنوي يعني مردن كسي يعني ايستادن قلب و از كار افتادن مغز و دستگاه تنفسي و ... و از لحاظ تصويري يعني رنگ سياه ، پيراهن سياه ، تابوت، قبر، گریه، كفن، فاتحه، تسليت و ...

و در اينجا معني+ تصويري = مفهوم مرگ را براي ما حجم مي كند و قابل درك.